۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

باباغوری- کسی که چشمش از کاسه بيرون آمده باشدبامب- توسری, ضربتی که با کف دست بر روی سر کسی زنند.بامبول- حقه.بريده- شخصی را گويند که مصائب بسيار به سرش آمده و کار نيک و بد بسيار کرده استبور- کسی را گويند که بخواهد خوش مزگی کند ولی کامياب نشود يا تصور می کند کار غريبی کرده ولی هيچ کس اعتنا نکندبی پا- به معنی مزخرف و بی معنی است.
پتی- برهنه.
پزوا- آدم بی نوا و چرکين لباس را گويند
پک و پز- وجنات زشت را گويند.
پکر- به معنی لخت است که به انسان و حيوان هردو گفته آيد و به معنی بی عار و حقه و بی کارو لش باشد.
پينکی- به معنی چرت است که بهعربی سنه گويند و اغلب نشسته و يا ايستاده دست دهد.
پينکی زدن- چرت زدن است.
پوزه- چانه را گويند
پپه- احمق و بيهوش را گويند
پيسی- آزار و اذيت را گويند و پيسی درآوردن يا پيسی سر کسی درآوردن مصدر آن است
پيل پيلی رفتن- راه رفتن در حال خواب ومستی را گويند
پيله- به معنی آزار و تعرض مخلوط با لجوجت باشد چنان که گويند فلانی بنای پيله را گذاشت يا پيله اش گرفت به فلانی
تپق- گرفتگی زبان است گويند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.
تخس- آدم شرور و شيطان را گويند.
تخمه- حالت معده است که موجب ***که و آروق می شود
تريدن- غلتيدن است
تشر- اوقات تلخی و غضب را گويند(تشرزدن)
تک- به معنی شدت است گويند تک سرما يا گرما شکست
تک و توک- عده کمی از اشياء يا اشخاص را گويند که از هم جدا و سوا افتاده باشند
تلان- يعنی با ناز و با افاده چنان که گويند فلانی پس از غلبه بر حريف تلان از ميدان برگشت.
تلکه تسمه- به معنی خرده ريز است گويند با اين تلکه تسمه ها نمی توان يک عمارت ساخت
تنگ و تا- آبرومندی و حفظ ظاهر است گويند فلان پهلوان با آنکه ترسيده بود خود را ازتنگ وتا نينداخت
توش- قدرت و قابليت و نفوذ است گويند فلانی توش بر می دارد فلان کار را بکند يعنی از
دستش ساخته است
توپ زدن- به معنی تشرزدن است.
توپيدن- توپ زدن است.
تيرکردن- تحريک کردن است.

جانخانی- کيسه بسيار بزرگی است از پارچه خشن(گونی)که قريب يکبار الاغ ظرفيت دارد.
جَخت (جهد)- عطسه دوم را گويند درمقابل ((صبر)) که عطسه اول باشد می گويند صبر آمده
بود ولی بعد جخد شد.

جربزه- قابليت و شايستگی اشخاص را گويند.
جرت و قوز- اشخاص سبک و بی ادب را گويند که به سر و وضع و لباس خود مغرور باشند.
جعلنقی (جولقی)- آدم بی سر و پا و بدسيما و بی اندام را گويند.
جغله- در مقام تحقير آدم کوچک و ضعيف را گويند.
جغور و بغور- چيز و نوشته و تصوير درهم و برهم را گويند!
جفنگ- به معنی مزخرف است و بی معنی.
جَلد- به معنی چست و چابک و تند است.
جل و پلاس- فرش و اثاث البيت کهنه و خراب را گويند.
جلت- آدم بی عار و رند و قلندر را گويند
جلنبر- آدم بی سر و پا و بدلباس را گويند و به معنی خود لباس کهنه و زشت هم هست.
جلز و ولز- صدای کباب شدن و سوختن چيزی را گويند مانند صدای دنبه که کباب شود و به
معنی اصرار و الحاح و التماس هم آمده است
جمبوری يا جمبولی- آدم فضول و زبان باز را گويند که درهمه کار مداخله می کند
جنگولک يا جنگورک- توطئه و کارهايي را گويند که اساسش بر نادرستی است گويند اين چه جنگولک بازی است راه انداخته ای!
جنم- به معنی قابليت و شخصيت است گويند فلانی جنم آن را ندارد که يک کشيده به فراش
حکومتی بزند.
جير و وير- صدای پرندگان است و همهمه اشخاص نازک صدا را نيز گويند
جيم شدن- به معنی دک شدن يعنی آهسته از مجلس بيرون رفتن است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر